
پ.نه.پ
من و داداشم دوقلوییم، در حال قدم زدن بودیم داداشم چند متر جلوتر از من راه می رفت یارو اول داداشمو دید. اومد جلوتر منو دید، رنگش پرید. برگشت و گفت دوقلویید؟ گفتم پ.نه.پ اجسام از آن چه در آینه می بینید به شما نزدیک ترند.
به بابام می گم تلویزیونو بزن کانال دو. می گه روشنش کنم؟ می گم پ.نه.پ تو بزن دو… من هل می دم روشن شه…
هواپیما تو قلب آسمون موتورش آتیش گرفته، خلبان گفته داریم سقوط می کنیم. می گه یعنی سقوط کنیم زندگی مون تموم می شه؟ می گم پ.نه.پ می افتیم تو یه جزیره و سریال لاست رو می سازیم!
